حرامزایی

 


آنچه در پی می‌آید ترجمهٔ دیباچه و مدخل «حرام‌زایی» از جلد چهارم دانش‌نامهٔ گرین‌وود در باب عشق، دوستیابی و جنسینگی در طول تاریخ[۱] است که در سال ۲۰۰۸ به سرپرستی مریل د. اسمیت و به قلم متخصصان و پژوهشگران این حوزه منتشر شده است. هریک از شش جلد این دانش‌نامه یک دورهٔ تاریخی را پوشش می‌دهد و جلد چهارم مربوط به قرون هفده و هجده میلادی است. در ستون «از چشم وشتی[۲]» قرار است هر ماه مدخلی از مداخل جذاب این مجلد دانش‌نامه را بخوانیم.

 


دیباچه

بشر از روز ازل واجد جنسینگی بوده است. بدون جنسینگی، انسان قادر به تولید مثل نمی‌بود. اما امر جنسی و جنسینگی در انسان بسیار پیچیده‌تر از این است. مردان و زنان احساس نفرت و عشق، خشم و خوشی را تجربه می‌کنند، تمایلات خلاقانه دارند و می‌کوشند به کنکاش در ناشناخته‌ها و تفسیر آن‌ها بپردازند. برخی مردان به مرد تمایل جنسی دارند و بعضی زنان به زن. برخی نیز به دلایل مختلف تجرد را برگزیده‌اند. مردان و زنان علاوه بر نیازهای زیستی و تمایلات جنسی تحت تأثیر فرهنگ جامعهٔ خود و محیط اطرافشان نیز هستند و تعیین تکلیف در زمینهٔ سلوک و رفتار مردان و زنان با توجه به همین اثرات میسر شده است. در طول تاریخ و در جاهای مختلف، روندهای روز پوشاک، آرایش مو و حتی اندازهٔ اندام‌هایی مانند پستان و پا تعیین‌کنندهٔ شریک جنسی بالقوه بوده است.

زنان و مردان در طول تاریخ نهادهایی فرهنگی از قبیل ازدواج بنیان گذاشته‌اند، نهادهایی که عموماً واجد قوانین و رسومی در این مورد هستند که چگونه، چه‌وقت و با چه کسی می‌توانند رابطهٔ جنسی برقرار کنند. این که دقیقاً چه رفتاری مجاز است بستگی به زمان و مکان آن رفتار و جامعه دارد. افزون بر این، جوامع مختلف هریک تعبیری از رفتار و نقش مطلوب مردان و زنان دارند. تمدن‌های مختلف نیز از امر جنسی برای مغلوب یا خوار کردن سایرین بهره جسته‌اند، مانند تجاوز و به بردگی بردن افراد در جنگ‌ها.

این مجلد از دانش‌نامهٔ گرین‌وود در باب عشق، دوستیابی و جنسینگی در طول تاریخ به این مسائل در قرون هفده و هجده میلادی می‌پردازد، دورانی مقارن با تحولات عمیق سیاسی، فرهنگی، دینی و اقتصادی. این تغییرات، همزمان با افتادن مردان و زنان به مسیرهای تازه یا کوشش آنان در حفظ ارزش‌های سنتی، اثر عمیقی بر آنان و زیست جنسی و عاطفی‌شان گذاشت. مثلاً در بخش اعظم اروپای غربی و مستعمرات آمریکا، رابطهٔ جنسی پیش از ازدواج هم از نظر کلیسا و هم از دید مقامات حکومتی غیراخلاقی و غیرقانونی به حساب می‌آمد. با این حال بسیاری از زوج‌هایی که نامزد بودند به این دلیل که قصد ازدواج داشتند از داشتن رابطهٔ جنسی احساس گناه نمی‌کردند. نامزدها در عرف اکثریت جامعه اجازه داشتند شب را با هم بگذرانند و این حاکی از اغماض والدین نسبت به آن بود که تا حدودی نزدیکی جسمی داشته باشند، گرچه شاید نه در حد رابطهٔ کامل جنسی.

اواخر قرن شانزدهم دورهٔ پایان یافتن نوزایی و آغاز عصر خردورزی بود. کشف‌های علمی نظیر کشف اسپرم مرد توسط آنتونی فان لیوونهوک بر خرافات قدیمی دربارهٔ تولید مثل خط بطلان کشید. فیلسوفان وجود خدا را زیر سؤال می‌بردند و اختلافات دینی به برپایی جنبش‌های جدایی‌طلب و حتی جنگ منجر شد.

یکی از گروه‌های جدایی‌طلب انگلستان که امروز عموماً به نام «زائران» شناخته می‌شوند مستعمره‌نشینی را در پلیموث ماساچوست بنیان نهادند تا در آنجا به دور از به زعم خودشان فساد کلیسای انگلستان بتوانند کلیسای خود را داشته باشند. پس از آنان، پاک‌دینان نیز فوج فوج سوار بر کشتی وارد آمریکا شدند و مستعمراتی پایه گذاشتند که بعداً نام نیو انگلند گرفت. عقاید پاک‌دینان در تضاد با برخی قوانین انگلستان قرار گرفت. یک نمونه این بود که ازدواج را نه سوگندی مقدس، بلکه قراردادی مدنی قلمداد می‌کردند و طلاق گرفتن در مسلک آنان به نسبتِ انگلستان آسان‌تر بود. شکست سلطنت‌طلبان در جنگ داخلی انگلستان (۱۶۴۲ تا ۱۶۴۹) منجر به تسلط پاک‌دینان بر این کشور و در نتیجه تعطیلی نمایش‌خانه‌های لندن و جمع شدن بساط عیش و نوش معمول ایام کریسمس شد.

اما مردم به جادو، شیاطین و جادوگران باور داشتند. جادوگران که عمدتاً زن بودند در سراسر اروپا و مستعمراتش، در کل مناطق کاتولیک‌نشین و پروتستان‌نشین، محاکمه و اعدام می‌شدند. جادوگران متهم به جادوگری به قصد آسیب‌رسانی و انجام کارهای شیطانی به کمک ابزارهای ماوراءالطبیعی بودند و گمان می‌رفت با شیطان، حیوانات و همسایگان رابطهٔ جنسی انحراف‌آمیز دارند.

دعواهای همسایگان و شایعه‌پراکنی‌ها اغلب موجب شروع بازجویی از افراد و وارد آمدن اتهام جادوگری به آنان می‌شد و بدن آنان را برای پیدا کردن نشانه‌های شیطان وارسی می‌کردند. در اسپانیا و مستعمراتش، اعدام جادوگران جزئی از تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک بود. در انگلستان جادوگری از سال ۱۵۴۲ در زمرهٔ گناهان کبیره جای گرفت. در سال‌های نخستین تشکیل نیو انگلند، جادوگری صرفاً اتهامی غیررسمی بود اما در سال ۱۶۴۸ مستعمرهٔ ماساچوست زنی را به جرم جادوگری اعدام کرد. پس از آن در نیو انگلند چند موج شکار جادوگران به راه افتاد. در سال ۱۶۹۲ در سِیلم ماساچوست حدود ۲۰۰ نفر به جادوگری متهم شدند. بیشتر متهمان به جادوگری و تسخیرشدگی زن بودند.

دامنهٔ وحشت از ناشناخته‌ها و نادانسته‌ها به فراتر از مسائل ماوراءالطبیعی رسید و شامل حیات وحش و بومیانی نیز شد که اروپایی‌ها در آمریکا دیدند و بدین ترتیب کوشیدند هر دو را «رام» کنند. اروپایی‌ها ضمن کاوشگری از اقیانوس اطلس گذشتند و در آن سوی آن رحل اقامت افکندند و با انتقال میکروب‌ها، حیوانات، گیاهان و فناوری از اروپا به آمریکای شمالی و جنوبی تحولی ابدی در جهان پدید آوردند. محققان امروز که می‌خواهند ساکنان اصلی آمریکای شمالی و جنوبی را بشناسند درست گرفتار همان مخمصه‌ای هستند که کاوشگران، مبلغان و مهاجران آن دوره در درک مردم این قاره‌ها و تمدن‌هایشان بودند، زیرا اغلب اوقات فقط به گزارش‌های جانبدارانهٔ اروپایی‌ها دسترسی دارند. مثلاً کاوشگران فرانسوی و اسپانیایی دربارهٔ برده‌ها[۳] مطالبی نوشتند اما در حقیقت درک کاملی از کیستی آنان پیدا نکردند زیرا در برههٔ آغازین مدرنیته در غرب، فرد «دو روحه» اساساً تعریف نشده بود و در آن دوران حتی وجود همجنسگرایی به رسمیت شناخته نشده بود و صرفاً تصور بر این بود که برخی به انتخاب خود رفتارهایی می‌کنند که از دید بسیاری غیراخلاقی و حتی شیطانی است.

اصطلاحات این مبحث نیز مشکل‌سازند. استفاده از واژه برده از نظر بعضی توهین‌آمیز است، اما این اصطلاحی بوده که فرانسویان و اسپانیایی‌ها در مورد مردانی به کار برده‌اند که لباس پوشیدن و رفتارشان مانند زنان بوده و به همین دلیل باید بتوان دست کم به آن ارجاع داد. مشکل بعدی این است که ساکنان آمریکای شمالی و جنوبی را که با اروپاییان روبه‌رو شدند چه بنامیم؟ سرخپوست[۴]؟ ساکنان اصلی آمریکا؟ سرخامریکایی[۵]؟ نویسندگان در بیشتر مدخل‌های این کتاب از اصطلاحاتی استفاده می‌کنند که حس می‌کنند مناسب است. در بیشتر موارد در ارجاع به کل گروه‌ّهای این مردم از واژه ساکنان اصلی آمریکا استفاده کرده‌ام. این رایج‌ترین اصطلاحی به نظر می‌رسد که در مراجع این کتاب به کار رفته است. دو اصطلاح بومیان و مردم بومی نیز به کرات به کار رفته است.

با آوردن آفریقایی‌ها به آمریکای شمالی و جنوبی، روابط جنسی، نژادی و جنسیتی پیچیده‌تر شد. اولین نسل آفریقایی‌ها در آمریکای آن دوران که بعداً تبدیل به ایالات متحده شد جایگاهی مشابه خدمتکار و بنده داشتند و طولی نکشید که برده‌داری در ینگه دنیا[۶] ریشه دواند و قوانینی برایش مدون شد. در مستعمرات بریتانیا بردگی به ارث می‌رسید یعنی فرزندان مادری که برده بود برده می‌شدند (حتی اگر پدرشان صاحب یا سرپرست سفیدپوست آن مادر بود). برده‌داران اختیار داشتند با بردگان خود هر کاری می‌خواهند بکنند و این به ویژه زنان را در معرض آسیب تجاوز و آزار جنسی قرار می‌داد.

آمریکایی‌های انگلیسی‌زبان زنان آفریقایی و بومی آمریکا را بی‌بند و بار و دارای میل جنسی سیری‌ناپذیر تصور می‌کردند. کاوشگران، مسافران و مرزعه‌داران ماجراهایی از مواجههٔ خود یا اطرافیانشان با این اغواگران عجیب و غریب برای هم نقل می‌کردند. در قرون شانزده و هفده زنان سفیدپوست را نیز شهوت‌پرست و سلطه‌جوی جنسی می‌انگاشتند، اما در اواسط قرن هجده کم‌کم نگاه‌ها به زن سفیدپوست- دست کم زن سفید پوست «محترم»- تغییر کرد و این زنان نقش مام پاکدامن وطن گرفتند.

این رخداد به نگرانی از افزایش نرخ بارداری‌های پیش از ازدواج دامن زد. اگر مردان جوان زنان جوان را اغوا و پس از حاملگی رها می‌کردند، شهرها مسئول حمایت از کودکان نامشروع می‌شدند. این نگرانی‌ها در کنار نرخ رو به رشد باسوادی و نگرانی در مورد فساد و رفتارهای غیراخلاقی در شهرها منجر به محبوب‌تر شدن ادبیات اغواگری در انگلستان و آمریکا شد.

در کنار احترام به ارزش‌ها و اخلاق همواره فساد و رفتارهای غیراخلاقی نیز وجود داشته است. حتی در جامعهٔ پاک‌دین نیو انگلند هم زنان تن‌فروش و مردان پاانداز زندگی می‌کردند. در طول تاریخ، زنان و مردان جوان از تن خود به مثابه ابزاری برای پیشرفت اجتماعی استفاده کرده‌اند و قرون هفده و هجده نیز از این قاعده مستثنی نبود. در ژاپن قرن هفدهم، منطقهٔ یوشیوارا تن‌فروشانی از طبقات مختلف اجتماعی را در خود جای داد. واژهٔ «گیشا» ابتدا به نقش‌آفرینان مرد اطلاق می‌شد اما در قرن هجدهم زنان نیز گیشا شدند. در امپراطوری عثمانی برخی زنان در حرمسرا قدرت می‌یافتند. در اروپای غربی بعضی زنان مانند گریس دالریمپل الیوت و نل گوین چون معشوقهٔ مردان بانفوذی بودند زندگی مرفهی داشتند.

در آن دوره که بازار انقلاب و تحولات انقلابی داغ بود، زنانی پا از دایرهٔ عرف جنسیتی جامعهٔ بیرون نهادند. کاتالینا د اراوسو از صومعه‌ای در اسپانیا گریخت و بیش از بیست سال در لباس مردانه جهانگردی کرد. افرا بن آثاری سرشار از مضامین جنسی نوشت. مری ولستون کرافت به دفاع از حقوق زنان از جمله حق تحصیل برخاست و در کتاب احقاق حقوق زنان (۱۷۹۲) به صراحت با ازدواج مخالفت کرد.

مردان نیز با محدودیت‌های رفتار متعارف مردانه به مبارزه برخاستند. هم‌جنس‌گرایان لندنی در پاتوق‌های مخصوص خود[۷] مانند مادر کلَپ[۸] گرد آمدند. جان ویلموت، ارل راچستر که شاعری لذت‌مدار بود، اغلب پا از مرزهای رفتار متعارف بیرون می‌گذاشت و حتی مدتی از ورود به دربار چارلز دوم محروم شد. ویلموت معروف به زن‌بارگی بود و سرانجام بر اثر ابتلا به سفلیس جان باخت. برعکس او ویلیام برد مزرعه‌دار ویرجینیایی بود که او نیز روابط جنسی بی شمار داشت اما خوش داشت او را مردی محترم به شمار آورند و تمام عمرش را به تقلید سبک زندگی و رفتارهای اشراف انگلیسی و چشم و هم‌چشمی با آنان گذراند.

هم زنان و هم مردان آثار هنری، ادبی و موسیقایی حاوی مضامین جنسی پدید آوردند. جان ویلموت اشعار جنسی بی‌پرده می‌سرود و موضوع کتاب جان کلیلَند بیداری جنسی «فنی هیل» برای درآمدن از زیر بار قرض بود. آرتمیزیا جنتیلسکی، پس از آن که خود مورد تجاوز نقاش فلورانسی، آگوستینو تاسی، قرار گرفت، نقاشی‌هایی با موضوع تجاوز و تنش جنسی کشید.

در طول این دو قرن، مردان و زنانی به کاوش در جهان پرداختند و بعضی در سرزمین‌های جدیدی دور از زادگاهشان ساکن شدند. در کشاکش جنگ‌ها و انقلاب‌ها کشورها سر برآوردند و نابود و بازتعریف شدند. در این دوره مردان و زنان هم‌چنان عاشق می‌شدند، مواجهات جنسی داشتند و آرمان‌ها و اهداف جنسیتی خود را بارها از نو تعریف می‌کردند. این «عصر استعمار و انقلاب» به حق اثری ژرف بر رابطهٔ جنسی، عشق و فرهنگ گذاشت.

 

حرام‌زایی[۹]

الس آل. همبلتون

زاییدن بچهٔ نامشروع یا پدر چنین بچه‌ای بودن را حرام‌زایی می‌گویند و در قرون هفده و هجده در انگلستان و مستعمراتش موجب پیگرد کیفری بود. در قاموس پیگرد کیفری جرائم جنسی، زنا به معنای داشتن فعالیت جنسی خارج از ازدواج، چه به تولد فرزندی نامشروع منجر می‌شد چه نه، در حوزه‌های قضایی پروتستان افراطی گل سرسبد اتهام‌ها بود. در این مناطق، خودِ عملِ جنسی جرم کیفری شمرده می‌شد، نه به دنیا آوردن بچهٔ نامشروع. حرام‌زایی جرم اقتصادی بود و به استثنای معدود مواردی فقط وقتی تبدیل به جرم کیفری می‌شد که جامعهٔ محل تولد بچهٔ نامشروع موظف به تأمین معاش او از محل بودجهٔ عمومی بود. اگر پدر فرضی بچه معاش او را تأمین می‌کرد یا اگر زن و خانواده‌اش حاضر به بزرگ کردن بچه مستقل از حمایت مالی جامعه بودند، اتهام حرام‌زایی به ندرت وارد می‌شد مخصوصاً اگر بار اولشان بود. بیشترین احتمال محکومیت به حرام‌زایی در مورد زنان مجردی وجود داشت که معمولاً کارگر بودند و یکی از همکارانشان یا عضوی از خانوادهٔ صاحب‌کارشان باردارشان کرده بود و قادر به فراهم کردن سرپناه یا حمایت مالی برای فرزندشان نبودند. در بیشتر حوزه‌های قضایی محاکمهٔ حرام‌زایان در حدود صلاحیت دادگاه کلیساهای کاتولیک یا پروتستان بود. در انگلستان احتمالاً سهل‌انگاری دادگاه‌های مسیحی تحت نظر کلیسای این کشور در اجرای قوانین حرام‌زایی موجب نارضایتی پاک‌دینان بود. آنان در قرن هفده اختیار محاکمه مرتکبین جرائم جنسی را از دادگاه‌های کلیسایی به دادگاه‌های مدنی منتقل کردند و دامنهٔ محکومیت به حرام‌زایی را از کلیشهٔ محکومیت زنان بی‌بضاعت به محکومیت کل جامعه گسترش دادند. با آغاز دوبارهٔ حکومت سلطنتی در سال ۱۶۶۰، اختیار محاکمهٔ حرام‌زایان بار دیگر به دادگاه‌های کلیسای انگلستان محول شد. این محکومیت‌ها بخش کوچکی از احکام صادره در نظام دادگاه‌های کلیسایی یا مدنی انگلستانِ اوایل دورهٔ مدرن را تشکیل می‌داد.

مستعمرات انگلستان در آمریکای شمالی بسته به دغدغه‌های مذهبی و اقتصادی واکنش‌های بسیار مختلفی به حرام‌زایی نشان دادند. در سرزمین پاک‌دینان، نیو انگلند، زنانی که بچه‌های حرام‌زاده به دنیا می‌آوردند بیشتر احتمال داشت به زنا متهم شوند تا به حرام‌زایی. جرم عمل جنسی خارج از ازدواج سنگین‌تر از به دنیا آوردن فرزند حرام‌زاده‌ای بود که نیاز به حمایت مالی از بودجه عمومی داشت. در نیو انگلند پیش از انقلاب آمریکا برای زنا مجازات‌های مختلفی در نظر گرفته بودند، از شلاق در ملأ عام و پرداختن جریمه (مبلغی معادل یک سال دستمزد یک کارگر زن در قرن هفدهم) گرفته تا پرداختن شش پنس نقره (معادل نیم شیلینگ یا حدود یک و نیم دلار امروزی). در نیو انگلند تا پیش از ۱۶۶۸ اگر ثابت می‌شد مردی پدر بچه است، او نیز همراه شریک جنسی خود به زنا محکوم می‌شد. در سال ۱۶۶۸ نهاد قانون‌گذاری ماساچوست قانونی را تصویب کرد که به موجب آن برای احراز پدر بودن معیارهای سهل‌گیرانه‌تری وضع شد، مردان از محکومیت به زنا معاف شدند و تأمین معاش فرزند الزامی شد. در باقی مستعمرات انگلستان در آمریکای شمالی و حوزهٔ کاراییب، محکومیت حرام‌زایان ناشی از عوامل اقتصادی بود و تفاوت چندانی با رویهٔ متداول در انگلستان آن زمان نداشت. اجرای این قانون در آنجا ترتیب خاصی نداشت و منوط به جنسیت و جایگاه اجتماعی فرد بود. بیشترِ مهاجران به این مناطق کارگران قراردادی مرد هفده تا بیست و هشت ساله بودند. شمار زنان مجرد کم و تقاضا برای آنان زیاد بود. استفاده از کارگران قراردادی در تولید تنباکو و شکر که مستلزم کار طاقت‌فرسا بود اما سود سرشار داشت منجر به تولید ثروت فراوان می‌شد. مزرعه‌داران نگران از دست دادن نیروی کار قراردادی باردار و هزینه‌های رساندن بچهٔ این کارگران به سن کار بودند. محاکمهٔ زنانی که فرزند نامشروع داشتند به دلیل پیامدهای اقتصادی ناشی از کناره‌گیری از کار در مرزعه یا خانه بود اما همهٔ موارد منجر به محکومیت نمی‌شد. در بعضی مواردی که در سوابق دادگاهی آمده، با طرح دعوی حقوقی علیه پدر بچه، وی موظف شده کاری را که زن از انجام آن ناتوان شده جبران کند. با این حال پیامدهای اقتصادیِ زمانی که صرف بارداری و مراقبت از کودک می‌شد می‌توانست موجب سنگین شدن مجازات حرام‌زایی شود. علاوه بر جریمهٔ نقدی و شلاق، ممکن بود قرارداد این کارگران دوازده تا بیست و چهار ماه تمدید شود. بر اساس این سیاست قدیمی یک بام و دو هوا، مردانی که شریک جنسی این زنان بودند تنبیه نمی‌شدند.

 

 


 

[۱] The Greenwood encyclopedia of love, courtship, and sexuality through history

 

[۲] طبق کتاب استر (از کتاب‌های مقدس یهودیان) وَشْتی همسر اخشورش (به روایتی خشایارشا) نخستین زن در حوزهٔ جغرافیایی ما بود که به جرم سرپیچی از فرمان شاه از جایگاه خود برکنار شد.

 

[۳]Berdache؛یا دو روحه اصطلاحی است برای سرخپوستانی که واجد یکی از نقش‌های جنسیتی مختلط سنتی ساکنان اصلی آمریکا بودند.

[۴] indians

[۵] Amerindians

[۶] New World؛ خشکی جدید یا جهان نو که منظور دو قارهٔ آمریکا است.

[۷] molly houses

[۸] Mother Clap

[۹] Bastardy

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.