نثر و سبکِ نثر در ادبیاتِ روایی

نثر و سبکِ نثر در ادبیاتِ روایی

وقتی به مجموعۀ کتاب‌های غیرمنظومِ (منثور) گذشته‌مان نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که بخش بزرگی از این مجموعه را کتاب‌هایی تشکیل می‌دهد که به تاریخ پرداخته‌اند. من امر توجه به تاریخ و ثبت وقایع را نه‌تنها انکار نمی‌کنم، بلکه لازم می‌دانم. اما در این‌جا موضوع بحث آن چیزی است که میان مورخ و وقایع قرار می‌گیرد؛ یعنی ثبتِ وقایع از طریق کلمات؛ هرچند اغلب مورخان وقایعی را ثبت کرده‌اند که در سمت «حکمرانان» بوده است. یعنی مورخ تقریباً هرآنچه در زندگی حکمرانان رخ داده نوشته است. به‌عبارتی دیگر، در آن دوران، یا به شغل خود (تاریخ‌نگاری) پرداخته یا خود را موظف به ثبت تاریخ دیده است. بیهقی، از مورخان نوع اول است. آن هم از نوعی که توجه هر فرد شیفتۀ یادگیریِ نگارش را به خود جلب می‌کند. اما کانون توجه چنین فردی در کتاب او کجاست؟ بدون تردید شیوۀ نگارش و نثر او. درواقع، گنجینه‌ای است که خواننده می‌تواند برای بهبود و پیشرفت کارش از آن بهره‌مند شود. این به این معنی است که در چنین نوشته‌ای میان وقایع و طرز اجرای آن وقایع از طریق کلمات شکاف و فاصله‌ای وجود دارد. یعنی می‌توان از نثر، بدون در نظر داشتن وقایع بهره‌مند شد. یعنی درواقع کلمات رخددادها را گزارش می‌کنند، آن هم به‌شیوه‌ای که مطلوبِ «کاتب یا دبیر» است. اما، درحقیقت، همان شکاف و فاصله است که به ما این اجازه را می‌دهد که مجموعۀ آن کلمات را نثر بنامیم و از آن به‌عنوان یک «جلوه یا نمود»ِ مستقل استفاده کنیم. در عین حال، این جلوۀ نامستقلِ مستقل، از آن‌جا که در آن اجزای نوشته، به‌ویژه صدای اشخاص از صافی تخیل نمی‌گذرد و برای چنین عملی مبدّلی وجود ندارد، یک مورخ یا، به جرئت می‌توان گفت، هر نویسندۀ دور از عرصۀ ادبیات روایی از کلمات به‌عنوان ابزار کار استفاده می‌کند. به همین دلیل، کتاب‌هایی مانند تاریخ طبری، سفرنامۀ ناصرخسرو، قابوسنامه، اسکندرنامه، تاریخ وصاف، کلیله و دمنه، داراب‌نامه، سیاست‌نامه، تذکره‌ا‌لاولیا، چهار مقالۀ عروضی، گلستان سعدی و ده‌ها کتاب دیگر برای مخاطبِ ادبیاتِ روایی تاحدود زیادی حکم اسبابِ نثر را دارند. و مخاطبِ آزموده می‌تواند ادعا کند که این نثرها واجد سبک هستند یا نیستند. همان‌گونه که در کتاب «سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی» محمدتقی بهار نیز می‌بینیم، تقریباً هیچ‌کدام از مثال‌ها متعلق به حوزۀ ادبیات روایی نیست. درواقع، وقتی ما به این آثار نگاه می‌کنیم، به عرصه‌ای نگاه می‌کنیم که جایگاه اصلی نثر و سبکِ نثر است. نثری با «تاریخ تطور» طولانی. اما همین نثر، پس از شکاف عظیمی که بین ما و گذشته ایجاد شد، در سایۀ نوع ادبی جدیدی (قصه و رمان) که پا به عرصه وجود گذاشته بود و طرز برخورد با آن «شکاف و فاصله»ی مألوفِ بین مورخ و وقایع شکل دیگری به خود گرفته بود، از یک سو، ناگزیر متحول شد، از سوی دیگر، ناچار بود به‌دلیل برخورداری نوع ادبی جدید از عنصر تخیل و کاربستِ آن، دستگاهِ مبدّلی برای خود فراهم کند. به این معنی که نویسنده دیگر نمی‌توانست حتی نثر گذشتگان را بدون جرح و تعدیل در اثر یا آثار خود به کار گیرد. به دلیل اینکه تمام اجزای نوشته (قصه و رمان)، به‌ویژه صدای اشخاص از صافی تخیل او می‌گذشت و خود را با ساختاری که شکل می‌گرفت انطباق می‌داد. اکنون شاید به همین دلیل است که ما وقتی این دو برخورد با نثر را با هم مقایسه می‌کنیم، نثر گذشته را یک نوشتۀ مسطح می‌بینیم. نوشتۀ مسطحی که به‌خودی‌خود قادر نیست به‌جای گزارشگری یا ابزار گزارش جهان پیرامون خود، اندام‌های آن جهان باشد. به همین دلیل، نوشتۀ جدیدِ متعلق به ادبیات روایی را نمی‌توان نثر نامید. با احتیاط (و با نگاه محتاطانه به شعر) می‌گویم که این زبان است. زبانی که حس نیاز به آن، نثرِ مسطح را مدت‌ها پیش پشت سر گذاشته است. و قصه‌نویس یا رمان‌نویس به‌جای استفادۀ بی‌محابا و بدون مبدّل از نثر پیشینیان، ناگزیر باید متن بنویسد. متنی که دیگر مسطح نیست و خود جهانی است که خود را می‌آفریند. چنین جهانی بدونِ باورِ نویسنده به صداهای مختلف ساخته نمی‌شود. و وجود همین صداهاست که مسئلۀ سبک را از نثر دور می‌راند. به دلیل اینکه سبک در نثر به‌معنای وارد کردن لحنِ واحد به متن است(این موضوع نیاز به شرحی مفصل دارد که در این متن کوتاه از آن چشم‌پوشی کردم). در حالی که نویسنده نمی‌تواند با لحنی واحد رمان‌های متعددی بنویسد. درواقع جای اصلی سبک، که به‌درستی (و از طریق ترجمه) در کتاب سبک‌شناسی بهار آمده، نه در نثر، بلکه در جهان‌بینی نویسنده است. به‌عنوان مثال، می‌توان به صادق هدایت اشاره کرد. می‌توان از هر جایی از آثارش را برید و به مخاطبِ آزموده نشان داد. او بلافاصله خواهد گفت که این متعلق به هدایت و جهان اوست. اما به مورخان (تاریخ‌نگاران جدید و حتی نویسندگان سایرِ عرصه‌ها) می‌توان به‌راحتی گفت که می‌توانند با خاطری آسوده با همان نثر و سبک‌شان (اگر دارند) کتاب‌های متعدد بنویسند، بی‌آنکه ایرادی متوجه آن‌ها باشد. اما آنچه یک رمان‌نویس می‌نویسد متن است.

 

خلاصۀ یک مقاله.

مرداد ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.