زن، زمان، آزادی

[از نیم‌نگاهی به جنبش زن، زندگی، آزادی]

 

چند روز پیش گزارش مصوری درباره ۳۱ زن عربستان سعودی دیدم که ناوبران قطارهای سریع‌السیر عربستان سعودی شده‌اند. نمی‌دانم چه نامی باید بر آنها نهاد: خلبان، راننده قطار یا کاروان‌سالار؟ قطار راه‌آهن این روزها در جهان دارد به وسیلۀ مهم سفر و ترابری بین شهری تبدیل می‌شود. عربستان سعودی با اینکه دیر وارد عرصۀ شهرنشینی شده است، اما با دورخیز تدریجی هفتاد ساله با ثروت حاصل از نفت و حج، تدریجاً به سطح جالبی از توسعۀ فرهنگی و تبدیل از ساختاری بدوی و قبیله‌ای به ساختاری مدنی پای گذاشته است و ظاهراً مرحلۀ مهمی از پوست‌اندازی ورود به تجدد را در یکی از سنتی‌ترین جوامع جهان آغاز کرده است؛ بی آنکه جنبشی مانند مشروطیت صدو بیست سالۀ ایران را پشت سر گذاشته باشد، و بی آنکه با تشنجی حاد که معمولاً در این‌گونه تحولات اجتماعی پدید می آید مواجه شود، در حال گذار به دوران تجدد است. سیر تدریجی تحول از جامعه‌ای بی‌سواد به جامعه‌ای که امکانات آموزشی تا سطح عالی برای همۀ شهروندان فراهم بوده است، همراه با بقای سنت‌های بازدارنده بازمانده از گذشته در واقع تشنج‌هایی پدید آورده بود که نمی‌توانست پذیرای قواعد قبیله‌ای در جامعه‌ای مدنی باشد. دودمان حاکم بر عربستان که اقتدار خود را مدیون و متکی به حمایت‌های قبیله‌ای و فرقۀ مذهبی سلفی وهابی می‌دانست، از سال‌ها پیش در تضادی میان گزینش شیوه‌های مدرن جهانی یا حفظ سلطۀ خود بر پایۀ شیوه‌های قبیله‌ای حیران بوده است. ثروتمندان عربستان با جمعیتی رو به افزایش عملاً دارای دو زندگانی درونی و بیرونی از جامعۀ خود بوده‌اند. با ظاهری متفاوت در خارج از عربستان از مواهب تمدن غرب بهره‌مند بوده‌اند و با ظاهری دیگر برای کار و کسب درآمد به کشورشان باز می‌گشتند.

اقتدار یافتن محمد بن سلمان از نسل جوانی که آن دوگانگی سالوسانه را بر نمی‌تابید با کودتایی خانگی یا درباری ولیعهد سنتی را کنار گذاشت و به نوعی نایب‌السلطنۀ عربستان شد و بدون رویاروی شدن با مقاومتی جدی از سوی ملتی که شاید تقدیر خود را زندگی در زیر پوشش قیودی تحمیلی می‌پنداشتند با شتنابی بیشتر قدم به سوی توسعۀ اقتصادی وصنعتی برداشته است. ظرفیت‌های مالی و نیازهای گسترده موجب جلب میلیون‌ها کارگر خارجی به عربستان شده. به موجب آمارهای رسمی در پایان سال ۲۰۲۲ جمعیت عربستان ۳۷ میلیون و جمعیت کارگران خارجی ۱۴ میلیون نفر بوده است. یعنی کارگران خارجی بیش از یک‌سوم جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهند. یک‌سوم آنان به کارهای خانگی اشتغال دارند. این آمار در مقایسه با جمعیت روزافزون زنان تحصیل‌کرده عربستان نشان می‌دهد که نیاز روزافزون بازار کار عربستان از پزشک و پرستار تا حقوقدان و کارشناسان فنی و متخصصان تحصیل‌کرده در دانشگاه‌های خارج و داخل همراه با افزایش احترام به زنان و کاهش تعصبات جاهلی و بدوی عربستان را به نیاز روز در اعطای آزادی اشتغال و در واقع نیاز به درخواست اشتغال آنان سوق داده است.

از سوی دیگر حکومت قبیله‌ای و بدوی طالبان که از مناطق کوهستانی پاکستان افغانستان را که در آستانۀ رهایی از انقیاد تعصبات بود اشغال کرده بود حتی با استقبال عوامانه‌ای مواجه کرده بود که از زمینه‌های توسعه فرهنگی کشور همسایه ایران برخوردار نبوده‌اند، حتی ادامه تحصیل دختران را برنتافته و دختران دانشجو را از ادامه تحصیل محروم کرده است! این تعصب کور که تا حدودی نتیجۀ تبلیغات و آموزش‌های وهابی عربستان در سال‌های پیشین است، اکنون اشغالگران روستایی افغانستان در شهرها و دانشگاه‌های آن کشور با چالش نسل کنونی مواجه است که بر نسل پیشین نیز اثرگذار هستند. اینان در دوران اشغال آن کشور توسط نیروهای غربی تاحدودی مزه نوعی تجدد تزریقی را چشیده‌اند و اکنون در مقابله با تیره‌اندیشان و مطابق نیاز و اقتضای زمان که از کشور همسایه یعنی ایران نیز الهام می‌گیرد خواهان آزادی و بازگشت زنان به دانشگاه‌ها و به مشاغل تخصصی خود و مشارکت برابر در زندگی و سرنوشت کشور و ملت خود هستند. اگر در عربستان زنان خواهان ورود از قبیله و روستا به شهر و مدنیت هستند، و در افغانستان نیز در سطح کندتری خواهان جلوگیری از بازگشت به بدویت و قبیله گرایی هستند، در ایران با یک فاصلۀ زمانی که به‌هرحال دوگانگی اجتماعی کاهش یافته است کشمکش ارتقای جامعه مدنی و آزادی درخور زمان برای زنان و دیگران مطرح است.

 

از روستا به شهر

در ایران چه رخ داده است؟ چرا رخ داده است؟ سرانجام کار چیست؟ این پرسش‌ها دیرگاهی است که در ایران و نزد ایرانیان مطرح است و بی‌پاسخ مانده. وقتی بنیاد اندیشه و عمل بر تعبد باشد، پرس‌وجو و «چرا» معنا ندارد! پاسخ این رابطه در طی قرون الزام به سکوت بوده است. مسئله این است که در این هزاران سال در پس آن سکوت اندیشه‌هایی نیز مطرح بوده و بیان شده و در دو سه قرن اخیر با نتایج دیگری هم رسیده است! گاه با تحول سیاسی و گاه با انقلاب اجتماعی و مسلکی.

ریشۀ مسئله در این است که با افزایش عقلانیت و فلسفه و علم در بشر، حاکمیت تعبدی مبتنی بر سلطۀ مالکانه و اربابانه پدرسالارانه و «رعیت پرور»، به «حاکمیت پدرسالارانه» ضامن جان و مالِ «تبعه» تبدیل می‌شود. با مطرح شدن مباحث حق و آزادی، «تبعیت» با عادات تعبدی حاکمان در ستیز قرار می گیرد، زیرا این حق و آزادی است که تبعه را به شهروند تبدیل می‌کند. زیرا درمی‌یابد مالک اصلی سرزمینی که تبعه آن است خود او است و اگر حکومت امنیت جان و مال او را تضمین می‌کند به‌هزینۀ مالیات یا ثروت خود اوست! و به‌اندازۀ سهم مالکانۀ خود توقع مشارکت در مدیریت کشور یعنی شرکتی را دارد که در آن سهامی برابر با اتباع دیگر دارد. سپس درمی‌یابد که فقط تابع نیست، بلکه با رأی برابر خود او نیز مانند و هم‌شأن دیگران است و شهروند نامیده می‌شود؛ و این حاکمیت است که باید تابع او باشد. انقلاب‌ها معمولاً در مرز تضادهای این گذار اجتماعی رخ می‌دهند. در انگلستان نیمۀ قرن هفدهم انقلاب به رهبری کراموِل ضمن اینکه حاکمیت مطلقه شاه را از میان برداشت سلطنت به جمهوری و در واقع به دیکتاتوری منجر شد. در فرانسه به اعتبار افکار دوراندیشانۀ ژان ژاک روسو و مونتِسکیو و ولتر و دیگران، انقلاب ضمن برانداختن استبداد سلطنتی، به نظام خونبار ترور و سپس به دیکتاتوری قانونمدار ناپلئون منجر شد. در روسیه و چین نیز در قرن بیستم، انقلاب‌های مسلکی به دیکتاتوری همراه با نفوذ حلقۀ کوچک هم‌مسلکان منجر شد، در سرزمین‌های دیگر نیز این‌گونه انقلاب‌ها برای نیل به دموکراسی که تجلی سیاسی مدرنیته است، عملاً به یک دورۀ دیکتاتوری منجر شده‌اند.

در ایران نیز جنبش مشروطه که آثاری انقلابی با هدف قانون و عدالت بر جای گذاشت عملاً منجر به یک دوره دیکتاتوری با برنامه قانونگذاری و قانونمداری و بسط تجددگرایی منجر شد و در نیل به هدف نهایی یعنی تحول اجتماعی و فرهنگی کافی برای نیل به تجدد سیاسی یا دموکراسی پارلمانی به دلیل کندی توسعه فرهنگی و اجتماعی ناکام ماند و با «انقلاب اسلامی» سرنگون شد. نگاهی اجمالی به تاریخ پیروزی انقلاب اسلامی حکایت از یک دوگانگی متضاد اجتماعی دارد که یکی جامعه شهری برخوردار از مدرنیتۀ اجتماعی و اقتصادی و حتی فرهنگی اما در بن‌بست مدرنیتۀ سیاسی، یعنی عدم بلوغ برای دموکراسی با تشتت‌های راست و چپ در میان خود بوده است؛ و دیگری جامعۀ اکثریت فائق با ریشۀ سنتی بیگانه با آن مدرنیته شهری قرن بیستمی بوده است که آن را «تجدد آمرانه» می‌نامند. تجددی که خواه آمرانه باشد یا اکتسابی و آموختنی، تجدد است، اما فاقد جلوۀ سیاسی تجدد بوده است یعنی به دلیل دوگانگی فرهنگی و قرارگرفتن در اقلیت تمدنی، فاقد امکان دست‌یابی به جلوۀ تجدد سیاسی یعنی دموکراسی پارلمانی بوده است. همین دوگانگیِ تا حدی خصومت‌بار که در میان اقشار میانی جامعه نیز تحت عناوین بازگشت به خویشتن، خویشتن خود، آنچه خود داشت، یا شعارهای مشابه؛ درواقع با استناد به سنت، جنبه‌های ظاهری و جهانی مدرنیته قشر حاکم پیشین را تخطئه و محکوم می‌کرد، و با تشویق ظواهری مانند نشستن بر زمین، حتی غذا خوردن با دست بر سفرۀ گسترده‌برزمین، تا طب سنتی‌گیاهی و التزام به تنها بینش هویتی و ارزشی خود یعنی اسلام سنتی و آموزه‌های مناسکی استناد می‌کرد؛ و با ناپسند دانستن کراوات، و رعایت حجاب با معیارهای جامعۀ سنتی، اقتدار و معیارهای ارزشی خود را به کل جامعه و حتی بر شرکای انقلابی دارای علائق مدنی تحمیل کرد.

آغاز جنگ ایران و عراق، و تبلیغات گسترده و جذب داوطلبان مجذوبِ ارزش‌های مناسک مذهبی اغلب از میان جوانان سنتی جوامع روستا و تودۀ شهری که با تقدیم شهدای بسیار از استقلال و امنیت کشور دفاع کرده بودند، به سلطۀ آن تفکر و اعتقاد سنتی پشتوانه نظامی مقتدرانه‌ای نیز اعطا کرد که بقای آن را تضمین می‌کرد، و هنوز با فرماندهی همان جوانان سابق و دیدگاه‌های‌شان برقرار است. اکنون مسئله این است که در این میان چه تحولی رخ داده است که به تضاد اجتماعی کنونی منجر شده و آن اکثریت مطلق پیروزمند را که مخالفان چپ و راست خود را نیز از میدان به‌در کرده بود، متزلزل کرده است.

در واقع دخالت‌های تدریجی در نظام انتخاباتی و حذف کسانی که صلاحیت آنان تأیید نمی‌شد، سرانجام به یک‌جانبه و گزینشی‌شدن مطلق انتخابات و حذف رقبا انجامید، که نشان‌دهندۀ آگاهی آنان از این امر است که آن اکثریت متعبد متناسب با عهد کسب و کار حجره‌ای و خصوصیات روستایی اکثریت خود را از در مقابل نسل نوین آگاه و خواهان معیارهای روزآمد جهانی از دست داده است. در جامعه‌ای که اتصال به شبکه‌های اجتماعی و بین‌المللی اصولاً «روستا و روستایی» بر جای ننهاده و در جامعه‌ای ۸۷ میلیونی با بیش از ۴ میلیون دانشجو که بیش از نیمی از آن را دختران تشکیل می‌دهند باید دید حاکمیت خود را از لحاظ سیاسی در کدام مرحله از تحول اجتماعی پدرسالارانه، سلطه‌مدارانه، یا مردم‌سالارانه می‌پندارد، و مردم خود را در کدام مرحله از تکامل اجتماعی رعیتی یا تابعیتی و یا شهروندی می‌دانند یا درواقع به توسعۀ فرهنگی آموزشی در کدام مرحله هستند؟ اصلاح دیدگاه با توجه به مقتضیات زمانی و اجتماعی می‌تواند به التزام به‌اصلاح روش‌های مألوف و تبدیل رفتار از حجره‌ای و ارباب و رعیتی به رفتار مدرن متناسب با نیازها و تأسیس‌های شهروندی که خواهان مشارکت در ادارۀ ثروت و درآمد ملی خود است کمک کند. اصلاح و انطباق این حسن را دارد که از تکرار استبدادهای زیانبخش انقلابی در نسل‌های بعدی جلوگیری کند. ایران دو قرن دورخیز و تلاش در راه نیل به آزادی و حکومت قانون داشته و ۱۲۵ سال پیش جنبش مشروطه را پشت سرگذاشته و صد سال است دارای نهادها و بوروکراسی قانونمدار بوده است. ایران الهام‌بخش کشورهای منطقه مانند افغانستان و عربستان است که تجربه قانونمدار و متجددی مانند مشروطه و نهضت ملی نفت را هم پشت سر نگذاشته است. ایران انقلاب اسلامی ۵۷ منجر به رفع دوگانگی اجتماعی را به هزینه‌ای گزاف تجربه کرده است. ایران مدنی سزاوار آن است که از زندگی و آزادی شایسته بهره‌مند باشد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.