جالب اینجاست که هرچند زنان مبتلایان بالقوهٔ هیستری به شمار می‌آمدند، ابتلا منحصر به آنان نبود. در سال ۱۷۳۳ پزشکی اسکاتلندی به نام جورج چِین (۱۶۷۱-۱۷۴۳)  در رسالهٔ بیماری انگلیسی یا رساله در باب انواع اختلالات عصبی نظیر مرض طحال، بخارات، دلتنگی و غصه و عارضه‌ّهای خودبیمارانگاری و هیستری این مشکلات را جزو خصوصیات مردم انگلیس و ناشی از پیچیدگی تمدن مدرن به شمار آورد. چین افزایش ورود آداب و مواد مصرفی خارجی (هم‌چون چای، قهوه، شکلات و انفیه)، کم‌تحرکی، پرخوری، آب و هوا، کمبود آفتاب و البته بزرگ شدن شهر لندن را از جمله عوامل متعدد ضعف دستگاه عصبی انگلیسی‌ها برشمرد.  

هیستری و جنون

 


 

مطابق روال معمول، در ادامه، ترجمهٔ دو مدخل هم‌بستهٔ «هیستری» و «جنون» را از جلد چهارم (قرون هفده و هجده) دانش‌نامهٔ گرین‌وود در باب عشق، دوستیابی و جنسینگی در طول تاریخ [۱] ( ۲۰۰۸، مریل د. اسمیت و دیگران) می‌خوانیم. ــ فاطمه ترابی

 


 

حملهٔ عصبی‌ (هیستری)

نویسنده: کاتاریزنا انکوتا

نسبتاً تا همین اواخر تصور می‌شد حملهٔ عصبی عارضه‌ای مربوط به رفتار عاطفی زنان است و زنان مبتلایان اصلی این عارضه قلمداد می‌شدند، گرچه تنها مبتلایان نبودند. ارتباط اولیهٔ حملهٔ عصبی با زنان شاید ریشه در خود این اصطلاح داشته باشد که برگرفته از واژهٔ یونانی هیسترا (به معنای رحم) است. از دوران باستان ریشه و محل بروز اصلی این بیماری را رحم قلمداد می‌کردند و در آثار بسیاری از پزشکان، متخصصان بالینی، کالبدشناسان و روان‌پزشکان قرون هفده و هجده تعدادی نظریهٔ مشهور در این باره مطرح شده است.

طبق تعریف سنتی، عامل حملهٔ عصبی بالا و پایین رفتن رحم و چنان که گفته‌اند حرکت آن به سراسر بدن زن است. انتشار بخارات بر اثر اختلالات رحمی به نوبهٔ خود موجب بروز علائم مختلف جسمی حملهٔ عصبی عمدتاً به شکل تشنج و حمله بوده است. این علت‌تراشی چنان قانع‌کننده بود که کم‌کم اصطلاح مذکور «بخارات» را معادل کل این بیماری گرفتند. پس عجیب نیست که مثلاً راه درمان حملهٔ عصبی هم «وادار کردن» رحم متحرک به بازگشتن سر جای خود بوده است.

در قرون هفده و هجده، بسیاری از پزشکان و کاراندام‌شناسان (فیزیولوژیست) هم‌چنان در آثار خود گاهی از رحم به عنوان عامل اصلی این بیماری نام می‌بردند و حتی در مهم‌ترین نظریه‌ّهای دانشمندان برجستهٔ علوم پزشکی نظیر ویلیام کالن (۱۷۱۲-۱۷۹۰)، عصب‌شناس اسکاتلندی، و گرهارد فن سویتن (۱۷۰۰-۱۷۷۲)، پزشک هلندی، این موضوع بازتاب داشت، اما چندی بعد معلوم شد در مطالعهٔ حملهٔ عصبی باید مسیر متفاوتی را در پیش گرفت.

یکی از پیش‌گامان رویکرد تازه به این بیماری کاراندام‌شناس و عصب‌شناسی به نام توماس ویلیس (۱۶۲۲-۱۶۷۵) بود. بر اساس نظریهٔ وی، حملهٔ عصبی نوعی تشنج مغزی بود. او پس از آنکه عامل حملهٔ عصبی را مغز اعلام کرد گفت این عارضه مخصوص زنان نیست اما زنان به علت کم‌بنیه‌تر بودن هم‌چنان مبتلایان اصلی آن به شمار می‌آیند. اما توماس سیدنهام (۱۶۲۴-۱۶۸۹)، پزشک سرشناس بریتانیایی، بود که تشخیص داد عارضهٔ حملهٔ عصبی قطعاً مغزی است. او در رسالهٔ نامه‌نگارانهٔ [۲] خود دریچهٔ تازه‌ای به این بحث باز کرد.

سیدنهام پا را از بحث‌های پیشین حملهٔ عصبی تشنجی فراتر گذاشت و به توصیف شماری از دیگر علایم این بیماری مانند سردرد، سرفه، استفراغ، شکم‌درد، خشکی عضلات، کمردرد و تورم اعضای مختلف بدن پرداخت. او فهمید مشکلات جسمی مذکور اغلب همراه با آشفتگی‌های عاطفی است و به هم خوردن تعادل رابطهٔ ذهن و بدن موجب بروز این اختلالات در ضعیف‌ترین عضو فعلی بدن می‌شود. سیدنهام معتقد بود حملهٔ عصبی و خودبیمارانگاری (نوعی هیستری منتسب به مردان) موجب «فساد مزاج» و جلوگیری از تصفیهٔ خون می‌شود و بر روش درمانی تقویت و تصفیهٔ خون  تأکید داشت.

ژورو باگلیوی (۱۶۶۸-۱۷۰۶) و رابرت ویت (۱۷۱۴-۱۷۶۶) در آثار خود «ضعف اعصاب» و «سوداهای ذهنی» را عامل حملهٔ عصبی دانستند و روش‌ّهای درمانی پیشنهادی آنان اغلب شامل آرام و سرگرم کردن بیمار بود. در کتاب پزشکی کاربردی [۳] باگلیوی آمده چون تمام «بیماری‌های عصبی» ریشه در پریشانی عاطفی دارند، پریشانی احساسات بیش از آن که جزو علایم حملهٔ عصبی باشد، عامل آن است. از سوی دیگر ویت در رسالهٔ خود با عنوان اختلالات عصبی و هیستریک و خودبیمارانگاری [۴] برای تعریف اصطلاح «عصبی» از عبارت «آسیب‌پذیری نامعمول اعصاب» استفاده کرد.

جالب اینجاست که هرچند زنان مبتلایان بالقوه به شمار می‌آمدند، ابتلا منحصر به آنان نبود. در سال ۱۷۳۳ پزشکی اسکاتلندی به نام جورج چِین (۱۶۷۱-۱۷۴۳)  در رسالهٔ بیماری انگلیسی یا رساله در باب انواع اختلالات عصبی نظیر مرض طحال، بخارات، دلتنگی و غصه و عارضه‌ّهای خودبیمارانگاری و هیستری این مشکلات را جزو خصوصیات مردم انگلیس و ناشی از پیچیدگی تمدن مدرن به شمار آورد. چین افزایش ورود آداب و مواد مصرفی خارجی (هم‌چون چای، قهوه، شکلات و انفیه)، کم‌تحرکی، پرخوری، آب و هوا، کمبود آفتاب و البته بزرگ شدن شهر لندن را از جمله عوامل متعدد ضعف دستگاه عصبی انگلیسی‌ها برشمرد.

در پایان قرن هجدهم طرح نظریه‌های کلاسیک رحمی دوباره اوج گرفت و هرازگاه کسی با بسط مضمونی مشابه نظر کالن دربارهٔ اثر خاص این بیماری بر رحم در صدد تأیید این نظریه‌ّها برمی‌آمد. اما هم‌زمان فیلیپ پینل (۱۷۴۵-۱۸۲۶)، که از سال ۱۷۹۴ ريیس بیمارستان سالپتریر [۵] بود، کار جمع‌آوری اطلاعات و مصاحبه‌های مفصل از بیمارانش را آغاز کرده بود و برای اولین بار به چشم انسان‌هایی منحصربه‌فرد به آنان نگاه کرد. بعدها این اطلاعات پایه و اساس پژوهش‌های روانشناسان و روان‌پزشکان بسیاری شد.

 


جنون

نویسنده: لانا تامپسون

در قرن هفدهم، به روان‌رنجوری جنون می‌گفتند، عارضه‌ای رفتاری که به شکل‌های مختلفی بروز می‌کرد. رابطهٔ جنون و جنسیت، بخصوص جنسیت مؤنث، ریشه در باورهایی دربارهٔ رحم و هیستری (اصطلاحی که اولین بار در یونان باستان به کار رفته بود) داشت. یک درجه پایین‌تر از جنون را به اصطلاح حواس‌پرتی [۶] می‌گفتند، یعنی نوعی تحریک و هیجان ذهنی که کاملاً معادل جنون نبود ولی به همان اندازه غیرعادی بود. به پزشکان انگلیسی جنون‌درمانگر غیرعادی‌شناس می‌گفتند و تا نیمهٔ دوم قرن نوزدهم نام مؤسساتی که دیوانگان را زندانی می‌کردند پناهگاه بود. کم‌کم نگاه بشر به بیماری روانی تغییر کرد و وقتی به جای فرومایگی اخلاقی، ناتوانی بالینی عامل این بیماری‌ها شناخته شد، واژگان این حیطه نیز تحول یافت. پزشکان آمریکایی اصطلاح جنون را ترجیح دادند.

یکی از برجسته‌ترین رخدادهای تاریخ این است که رفتار ناهنجار زنان به غلط نشانهٔ جادوگری فرض می‌شد. متأسفانه جادوگری ارتباطی قوی با جنسیت داشت چون به باور عموم، جادوگران زنان شهوترانی بودند در کار اغوای مردان سربه‌راه که با شیطان هم روابط جنسی داشتند. بدین ترتیب جنون نیز با تسخیرشدگی توسط شیطان و روابط جنسی خارج از ازدواج مرتبط بود. در سال ۱۶۴۸ برای خواهر ژان دزگنس، پیشوای صومعهٔ راهبه‌های اورسولین فرانسه، مجموعه اتفاقات شگرفی افتاد. ابتدا صحنه‌های شهوتناکی با کشیشی بسیار جذاب به نام پدر اربن گرندیه در ذهنش نقش بست. کم‌کم این خیالات چنان فکر و ذکرش شد که دیگر از شر افکار جنسی راجع به او خلاصی نداشت. سرانجام کل صومعه مشغول رفتارهای جنسی آشکار بودند ولی فقط خواهر ژان بود که روان‌رنجور شده بود. کلیسا انجام چنان اعمالی را نشانهٔ تسلط شیطان دانست اما پزشکان شواهدی دال بر این موضوع پیدا نکردند. در سال ۱۶۵۸ خواهر ژان و زنان صومعه‌اش اعلام کردند در پی هم‌خوابگی با شیاطین باکرگی خود را از دست داده‌اند. باز پزشکان فراخوانده شدند ولی تشخیصشان بیماری رحم سرکش [۷] بود که علایم اصلی آن «تب همراه با اشتهایی سیری‌ناپذیر به مقاربت و ناتوانی از فکر کردن یا حرف زدن دربارهٔ چیزی جز رابطهٔ جنسی» بود. البته کلیسا این حکم را ملغی کرد و مشتاقانه مراسم جن‌گیری برپا کرد. یکی از ابعاد این آزمون لخت کردن این زنان و وارسی بدن‌هایشان در انظار عمومی بود که خود تجربهٔ چشم‌چرانی شهوانی را برای مؤمنان رقم زد.

از آن زمان بیماری رحم سرکش را نوعی جنون ناشی از نارضایی رحم از آبستن نشدن می‌دانستند. یکی دیگر از علت‌های این جنون تجرد طولانی‌ بود. در قرن هفدهم تصور می‌شد رحم در جستجوی رطوبتی از جنس منی در سراسر بدن زن حرکت می‌کند و وقتی به خواسته‌اش نرسد هرجا که باشد ویرانی و انواع و اقسام اختلالات جسمی به بار می‌آورد.

در قرن هفدهم، هنرمندان هلندی بسیاری تک‌چهره‌هایی از زنان افسرده در اتاق‌های درمان کشیده‌اند که منتظر معاینهٔ پزشک مهربان یا در حال معاینه‌ شدنند. معمولاً در اتاق ظرفی عجیب نزدیک این زنان قرار دارد، که برای رایحه‌درمانی رحم در آن  گیاهان دارویی می‌سوزاندند تا طبق باور آن زمان رحم سر جای خود برگردد و بیمار بهبود یابد.

پیش‌تر در سال ۱۶۲۱ روش تشخیص سودازدگی در کتاب ۴۵۰ صفحه‌ای رابرت برتون با عنوان «کالبدشناسی سودازدگی» با توضیحات بالینی موشکافانه‌ای از آنچه امروز به نام افسردگی می‌شناسیم آمده بود. برتون بیماری رحم سرکش را نیز نوعی سودازدگی می‌دانست. بدین ترتیب مرضی با علایم تپش قلب، دردناکی بخش‌های مختلف بدن، غش، کابوس، اختلال اشتها و تغییرات خلق و خو جنسیت‌بندی شد و برای مردان نام سودازدگی گرفت و برای زنان رحم سرکش یا حملهٔ عصبی.

چون تا نیمهٔ دوم قرن نوزدهم روان‌پزشکی جزو طب به حساب نمی‌آمد، علل جنون هم‌چنان ناشناخته مانده بود. کاتن متر، وزیر پاک‌دین [۸] و یکی از پرکارترین نویسندگان حوزهٔ پزشکی در مستعمرات آمریکا در وصف جنون همسر سومش نوشت «کم مانده شیطان کامل بر او مسلط شود». اشتیاق متر به زیر ذره‌بین قراردادن رفتار گناه‌آلود و تشخیص تسخیرشدگی اهل محل، دوستان و همسایگان وقتی فرونشست که خودش را به تسخیرشدگی متهم کردند. از آن پس رویه‌اش در نوشتن تغییر کرد و از احتمال وجود علل جسمی علایم انحرافات روانی سخن گفت، اما متأسفانه روش‌های درمانی خشن معمول آن زمان مانند خونریزی، پاکسازی و مصرف گیاهان دارویی را توصیه کرد. او در کتابش با عنوان فرشتهٔ بتسدا که در سال ۱۷۲۴ نوشت به توصیف این علل غیرماورایی و عادی‌تر جنون پرداخت.

در قرن هجدهم تحولات و اصلاحات بسیاری صورت گرفت که منجر به تغییر تعریف و درمان جنون شد اما برخی باورها دربارهٔ عادی بودن به حیات خود ادامه دادند. اینکه زن بتواند لباس مردانه بپوشد رفتاری مجرمانه تلقی می‌شد و زنی که هرگونه جسارت یا استقلال داشت متهم به دیوانگی می‌شد. هرگونه رفتار جنسی زنان ممکن بود تخطی از هنجارها محسوب شود و در جامعه و قانون برای زندگی جنسی زنان قواعدی تعریف شده بود. عللی که برای جنون برمی‌شمردند کم‌کم تغییر کرد و از تسخیرشدگی به کیفر گناهان، بر هم خوردن تعادل طبایع و سرانجام به علل طبی رسید. آنگاه نهادها و پناهگاه‌هایی برای زندانی کردن مجانین ساخته شد. رویکرد جامعه در قبال رفتار غیرعادی به جای درمانی تنبیهی بود و این افراد را با قفس، غل و زنجیر و پابند و نقاب آهنی مهار می‌کردند.

این همبستگی اخلاق و جنون نشان می‌دهد چرا احساس گناه یا القای اغراق‌آمیز آن منجر به بیماری روانی می‌شود. اقدامات فیلیپ پینل فرانسوی برای آزادی مجانین از قید و بندها و دفاعی که بنجامین راش آمریکایی از کار وی کرد موجب تغییر ذهنیت‌ها دربارهٔ جنون شد. راش حملهٔ عصبی را نوعی بیماری روانی ندانست، هرچند نوشت عواطف شدید چه مثبت باشد چه منفی بر جنون اثرگذار است. اما حتی راش نیز در تحلیلش از جنسیت سوگیری داشت و نوشت بخصوص زنان به علت عذاب وجدان و احساس گناه دچار جنون می‌شوند.

 


[۱] The Greenwood encyclopedia of love, courtship, and sexuality through history

[۲] Epistolary Dissertation

[۳] Practice of Physick

[۴] Nervous, Hypochondriac or Hysteric Disorders

[۵] یکی از مشهورترین و برجسته‌ترین بیمارستان‌های دانشگاهی آموزش پزشکی در پاریس.

[۶] distraction

[۷] furor uterinus

[۸] puritan

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.