قصههای مکان
شهرساز بهمثابۀ کیوریتور نه قهرمان
چرخشی مهم در نظریه و عملِ شهرسازی رُخ داده است: مکانها صرفاً واجد بُعدِ فیزیکی نیستند و قصه(ها) دارند؛ لایههای معناییِ چندگانه در فضای شهری حک شدهاند؛ شهر مجموعهای از نشانهها است و باید آنها را خواند و تفسیر کرد و صدایشان را شنید؛ زبان شهر را باید فهمید و آنرا انتقال داد؛ همۀ اینها مندرج در چرخشی موسوم به «چرخش روایی» در شهرسازی است که از آن با عنوان «چرخش داستانی» هم یاد میشود. کتاب «شنیدن شهر» دریچهای است رو به سویِ این چرخش و به رسمیّت شناختنِ قصۀ مکانها که با گردآوری و ترجمۀ متون کلیدی در این حوزه توانسته گامی مهم در شناساندن شهرسازی همهشمولتر و دموکراتیکتر به میانجیِ روایت بردارد. در شهرسازی روایی، دانشِ تجربیِ محلی در برابر دانشِ رسمیِ تولید شده در فضای آکادمیک اهمیت دوچندانی پیدا میکند و در جایگاهی مینشیند که مدتهاست در کنترل شهرساز دانای کل است؛ شهرسازی که صداهای شهر را نمیشنود و همواره میل به دیدهشدن و قهرمان نامیده شدنِ خودش دارد. اما چرخش روایی زمینۀ دگرگونیهایی بنیادین در نظریه و عمل شهرسازی فراهم کرده که در ادامه بهطور فشرده بدانها اشاره میشود:
نخست ـ «زبان به منزلۀ انتقالدهندۀ معنا و قدرت»، نقش محوری در چرخش روایی دارد. زبانْْ میانجیِ انتقال دیدگاههای متفاوت و گاه متعارض است. در این چرخش، زبان فیالنفسه اصالت ندارد و امری است بَرساختی و تمام آنچیزی که داریم. از آنجا که جهان و محیطِ پیرامونْ متکثر و بهگونههای مختلف بَرساخته میشود، زبانِ انتقالدهندۀ معنا نیز متکثر است و اینجا همان نقطهای است که مرز «خودی» و «دیگری» محو میشود و جهانهای هر دو به رسمیت شناخته میشود. در واقع هم معنا متکثر است هم زبانِ روایتگرِ معنا. مکانها نیز بَرساخته میشوند و معانی متعددی را در دل خود دارند و روایت و قصه در پی کشف لایههای معنایی حک شده در این مکانها هستند. چرخش روایی در شهرسازی یعنی همین بازشناسی معانی چندگانه و روایتهای محلی و رفتن به سمتِ اشکال دموکراتیکتر و همهشمولترِ اندیشیدن به شهر.
دوم ـ روایت در شهرسازی و مطالعات شهری ادبی در سطح نظری باقی نمیماند و راه خود را به سمت عمل نیز میگشاید. وقتی سناریوها و آیندههای محتمل شهر را در قالب آیندهپژوهی تعریف و تبیین میکنیم و سیاستگذاری شهری به سناریوهای محتمل توجه دارد، رویکردهای خاصی را در عمل بهکار میگیریم که در آن مطالعۀ روایتهای شهروندان و پندارهای شهریشان در مرکز توجه قرار دارد. از آنجا که قصهها و روایت شهروندان از تنوع نظرگاههای اجتماعی برخوردار است، در قیاس با سایر روشهای مرسوم و مسلط در شهرسازی، آیندههای همهشمولتر و کثرتگراتر برای شهر ترسیم میشود و از «دوگانۀ نیازهای من» در برابر «نیازهای تو» عبور میکنیم و در سطحی والاتر در پی اهدافی مشترک خواهیم بود.
سوم ـ چرخش روایی و روایت در شهرسازی، پاشنه آشیلهایی هم دارد: اینکه قصۀ چه کسی شنیده میشود و قصۀ چهکسانی نادیده گرفته میشود و شنیده نمیشود ریشه در «نقش قدرت» در انتقال معنا دارد. حتی اینکه کدام شهرسازها یا قصهگوها میتوانند حرف بزنند و کدامیک پَس زده میشوند هم محل بحث است. کنکاش در قدرت و نقش آن در انتقال معنایِ منتخب و نه همهشمول و متکثر، همواره باید در روایتهای ارائهشده مورد پرسش جدی قرار بگیرد. اینکه روایت در خدمت توجیه وضع موجود است یا ابزاری است برای تفکر انتقادی؛ اینکه روایت صرفاً در فرآیند پژوهش و آموزش نقشی فرعی دارد یا کاتالیزوی است برای تغییر واقعی؛ اینکه روایت ارائهشده روایتی است اصیل و محلی یا تولید شده در دپارتمانهای شهرسازی؛ همگی پرسشهایی حیاتی در تبیین نقش و جایگاه واقعی روایت در شهرسازی هستند.
چهارم ـ روایت یا قصۀ مکانها به شدت راه میدهد به تفکر جانبی (lateral) در برابر تفکر خطی و سلسلهمراتبی: در تفکر جانبی، اتصالهای مهم بین اجزایی برقرار میشود که در نگاه خطی شاید از اهمیت چندانی برخوردار نباشند. «پیوند میان چیزهای نامعمول» در تفکر جانبی امکان اندیشیدن به شهر را از زاویهای نامرسوم فراهم میکند و چیزهایی را مهم میکند که دانش رسمی به عنوان امور فرعی و ناچیز درنظر میآورد.
پنجم ـ فرق است بین روایت یا روایتمندی. برخورداری از قابلیت «برانگیختن قصههای تازه یا آشنا»، روایتمندی است. «تصویر یا سند شهرسازی که نشان میدهد توسعۀ آتی ساحل چگونه باشد، میتواند روایتمند باشد» تا اینکه خودش روایت باشد. در واقع روایتمندی لحظاتی را در خود دارد که در کنش شهرسازی تعیینکننده هستند، بدون آنکه قصهای کامل روایت کنند.
ششم ـ شهر محل و مقر مشورت برای دستیابی به پایداری است. «شور و مشورت هم نیازمند قصهگویی» است. اما هم قصهگویی و هم قصه شنیدن منوط به فرآیندهای دموکراتیک واقعی است. در غیاب این فرآیندها «فضاهای عمومی شهرهای شاعرانه میتوانند به مکانهای مخوف کنترل و سرکوب تبدیل شوند».
شهرسازی روایی همبسته با دموکراسی گفتمانی است. اگر دموکراسی نمایندگی و مشارکتی در دورههایی توان هدایتِ فرآیندهای تغییر و توسعۀ شهری را داشتند، امروزه به واسطۀ تکثر دیدگاهها و منافع متضاد، دموکراسی گفتمانی مسیری را پیشنهاد میدهد که در آن منافع افراد از طریق گفتوشنود و مشورت شکل میگیرد و این متفاوت است با مسیر دموکراسی مشارکتی که تمرکزش بر منافع مشترک بوده که میتواند «همراه نیازهای دیگران باشد یا نباشد». در دموکراسی گفتمانی، صداها و روایتهای مختلف باید شنیده شود حتی اگر متعارض باشند. بر این مبنا، شهرساز کسی است که این صداها را میشنود و واسطهای میان صداها و روایتهای متعارض (اما راستین) محلی میشود و نقش کیورِیتور (Curator) و نه قهرمان را بر عهده میگیرد. شهرساز عرصهای را فراهم میکند برای «تبادل اطلاعات، ارتباط و مذاکره میان ذینفعان مختلف».
نشانههای کتابشناختی که این متن در پی معرفی اجمالی و فشرده از آن بود به قرار زیر است:
شنیدن شهر: چرا برای طراحی، برنامهریزی و روایت یک شهر به شنیدن قصههایش نیاز داریم، گردآوری و ترجمه: نوید پورمحمدرضا، نشر اطراف، چاپ دوم، ۱۴۰۰.
در تمام متن، نقل و قولهای مستقیم که داخل گیومه آورده شده، برگرفته از منبع بالا است.