هفت سوگ‌سرود زاگرسی

هفت سوگ‌سرود زاگرسی

 

با کوه می‌گویم
می‌گریزد
با درخت می‌گویم
برگ‌ به برگ می‌ریزد.

بالای سرت نبودم
وقتی که جان می‌دادی
تا سرت را به بر بگیرم
پایت را به دامن.

سالارِ من برخیز وُ بیا
شیره‌ی استخوان منی
لبخند‌ه‌ای بزن
زبان‌ام را بگشا.

چراغی می‌افروزم
از شیرِ جان‌ام
یاد تازه جوان‌ام را
زنده نگه دارد.

ای دختر
از خانه بیرون بیا
می‌گویند که چشم و چراغ‌ات مرد.ــ
استخوان‌ام سوخت
و خاکسترم در باد
گذشت.

مادر، غم نخور مادر!
همیشه همین بوده
جهان یا شاد گذشته
یا در عزای پسر.

کفش نو
جامه‌ی نودوز نوروزت را بپوش!
بادِ باهار
زلفانِ بنفش‌ات را برقصاند.

 

ترجمهٔ آزاد عندلیبی

 


 

اشاره: هفت قطعه‌ی بالا از مویه‌های گویش‌های کهن‌سال میهنی ـــ لُری و لَکی و بختیاری ـــ برگردانده شده. این قطعاتْ سراینده‌ی مشخصی ندارد و از آیین «سووشون» گرفته تا «ساری خوانی» و «هورَه» و «چمریونه» و «شروه‌خوانی» امتداد یافته است. این‌ها معمولاً بداهه از حنجره‌ی مادرانِ داغ‌دار بیرون آمده، سده‌ها و هزاره‌ها را ـــ سینه به سینه ـــ پیموده و امروز هم از گلوی زخم‌خون مادرانِ سیاهپوشِ دیگر شنیده می‌شود. سطرها گاه از زبان مُرده یا قتیل با بازمانده‌ سخن می‌گویند، گاه سوگواران. این هفت قطعه به «گوهر عشقی» پیش‌کش می‌شود.

 

از همین مترجم

از شعرهای دیگر

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.