ویکتور هوگو
عبدالوهاب احمدی
یاشار جیرانی
توجّهِ ژابِس به رازها و پیچیدگیهای زبان با دغدغهی او در به کار بُردنِ موسیقی کلام و صنایعِ شعری به هم میآمیزد و دیگر مرزی برای نثر و شعر بر جا نمیمانَد، و او همهی آنها را با هم و در کنارِ هم به کار میزند. کتاب، این آشیانِ واژهها، این زهدانِ هستی، نه تنها نویسنده را در پناهِ خود نمیگیرد، که او را به سرگردانی و اضطراب و وحشت میکشانَد هزاردالان است کتاب. بهگمانَت بیرون میروی از آن، فرو میروی در آن. هیچ امیدی به رهایی خود نداری. همین برایَت میمانَد که اثر را نابود کنی. ناتوان ای از گرفتنِ تصمیم. آگاه ام به تشدیدِ آرام ولی قطعی اضطرابِ تو. دیوار از پسِ دیوار. در انتها، چهکسی به انتظارِ تو است؟ _ هیچکَس. چه کسی ورقَت خواهد زد، از تو رمز خواهد گشود، دوستَت خواهد داشت؟ چه بسا، هیچکَس. تنها ای در شب؛ تنها ای در جهان. تنهایی تو تنهایی مرگ است.
دغدغۀ ایماژیستها در خصوص فرم و تکنیک شعری و میل آنان به فوریت تأثیری که از نزدیکترین پیوندهای ممکن بین کلمه و ابژه حاصل میشود تا حدودی برنامهای برای ارتقای فن نوشتن بود که بر شاعران و منتقدان فرمالیست مانند الیوت و ریچادرز و رنسام تأثیر گذاشت. اما جنبش ایماژیسم پیوندهای پیچیدهتری دارد: دلمشغولی به تکنیک و سطوح، نور و رنگ، آن را با امپرسیونیسم ارتباط میدهد؛ و مفهومی که پاوند تحت عنوان «بازنمایی» بیان میدارد یادآور پافشاری هنری جیمز بر این است که کار نویسنده بیشتر «نشان دادن» است نه «گفتن». منتقدان جدیدتر این جنبش را کوششی برای خلق شعر به عنوان موجودیتی یگانه دانستهاند که، بر خلاف شعر سمبولیک یا تمثیلی، به جای بیان احساسات درونیِ شاعر، واقعیت عینیِ خود را تشدید میکند... چند شعر از ایماژیستها میخوانیم.
عبدالوهاب احمدی
آرون کتاب افیون روشنفکران را در سال ۱۹۵۵ نوشت. میدانیم که مارکس دین را افیون تودهها میدانست. و آرون مارکسیسم را افیون روشنفکران خواند. در سالهای پس از دومین جنگ جهانی بهسبب نقشی که ارتش سرخ شوروی در پیروزی بر نازیسم بازی کرد، اتحاد شوروی و مارکسیسم و استالین از جایگاهی والا نزد روشنفکران چپ و چپهای غیرحزبی برخوردار شدند. شیفتگی آنان به کمونیسم چندان بود که تبلیغات شورویستایانه را چشمبسته باور میکردند و چشم بر واقعیتهای هراسناک شوروی استالینی میبستند، به توجیه کنشها و کردوکار نظام توتالیتر میپرداختند و منتقدان و افشاگران آن را مینکوهیدند.
ملیحه بهارلو
آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی، در دوران حکومتش یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از چهار هزار نفر را کُشت که ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند: ناپدیدشدگان. در گورستان عمومی شهر سانتیاگو «دیوار یادبود»ی است که نام شماری از قربانیان روی آن حک شده و حتی جایی هم برای قربانیان بیشتر در نظر گرفتهاند، آنهایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نامشان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانوادهها هم هیچگاه نام قربانیان خود را گزارش نکردند چرا که هنوز از بازگشت پینوشهها هراس دارند و آن دیوار هرگز نام تمام کُشتگان، شکنجهدیدهها، تبعیدیها و اعدامیان را بر خود نخواهد دید.
داریوش آشوری
تراشههای کوبا | ترجمهٔ سودابه اشرفی
کوبا را بیش از آنکه شناخته باشیم، شنیدهایم. شاید کمتر کشوری در سدهٔ بیستم بتوان یافت که یکدو دهه بهاندازهٔ کوبا در روزنامهها و شبنامههای ایران مطرح شده باشد. کوبا را بیش از آنکه از دریچهٔ ادبیات و هنر مستقلش نگریسته باشیم از دریچهٔ انقلاب کمونیستیاش در میانهٔ سدهٔ بیستم به یاد میآوریم. از ادبیات کوبا اندک و از ادبیات معاصر کوبا بسیار اندک به فارسی نوشته یا ترجمه شده است. این کتاب را شاید بتوان دریچهای نو گشوده به جهان داستانی طیفی از نویسندگان حال حاضر کوبا تلقی کرد.
Positions
Z ou F
Chemins d’antan
La condition bilingue
حمید فرازنده
حمید فرازنده
یکی از راههای مطمئنِ خودکشیِ مزمن در کشورهایی که میانهای محکم با هنرهای تجسّمی ندارند، این است که در آن جاها نقاش یا مجسمهساز به دنیا بیایید، و یا بدتر، مثل مارکو گریگوریان به دست تقدیر محکوم به زندگی در آن جاها شوید. مارکو از همان سالهای کودکی به همراه خانوادهاش به طور پیوسته در کوچ و تبعید از کشوری به کشور دیگر، و از شهری به شهر دیگر بوده است. تاثیر این آوارگی در تمام دورههای کاری او مشهود است.
مرسده امیرشاهی
وداع با اسلحه از مشهورترین رمانهای همینگوی و از مشهورترین ترجمههای نجف دریابندری به فارسی است. احتمالاً میتوان گفت از مشهورترین طرح جلدهای مرتضی ممیز در زمینهٔ کتاب نیز هست، و احتمالاً سومین طرح جلد کتاب حرفهیِ ممیز است پس از طرح جلد شبنامه مجموعه شعر محمد زهری در سال ۱۳۲۷و طرح جلد از زمین تا کرهٔ ماه اثر ژولورن به ترجمهٔ شخصی به نام خدادادی در سال ۱۳۳۷.