شعر ترجمه

روبر دسنوس در طی جنگ جهانی دوم از اعضای نهضت مقاومت فرانسه بود و به دلیل نگارش متن‌هایی که در طول کارش در مجله‌ٔ امروز جمع‌آوری کرده بود و نیز مدارک هویتی‌ای که جعل کرده بود، به‌دست گشتاپو دستگیر شد. ابتدا به اردوگاه‌های کار اجباری آلمان، بعد به آشوویتس در لهستان اشغالی، سپس بوخنوالد فلوسنبورگ در آلمان و درنهایت به ترزین (ترزین اشتاد) در چکسلواکی اشغالی در سال ۱۹۴۵ تبعید شد. دسنوس در ۸ ژوئن ۱۹۴۵ در ۴۴سالگی بر اثر حصبه در اردوگاه کار اجباری ترزین اشتات چکسلواکی درگذشت. او را در گورستان مونپارناس در پاریس به خاک سپردند. او را می‌توان شاعر اردوگاه‌های مرگ نامید.

ترجمهٔ شهلا اسماعیل‌زاده

حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق
که فکر کردم فکر کردم که تو همیشه اما
که تو همیشه اما

حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق
جایی که پشت نیزارها پشت نیزارها خورشید
که فکر کردم که تو همیشه اما همیشه
که همیشه اما چشم‌هایت چشم‌هایت و هوا
همیشه اما چشم‌هایت و هوا
همیشه اما موج‌ها موج‌ها در آب

که همیشه در سکوتِ زنده
که همیشه در سکوتِ زنده، می‌خواهم زندگی کنم...

مارین سورسکو

یکدیگر را می‌شناسیم
روزی روی زمین
دیدم‌ات
من یک طرف زمین راه می‌رفتم
و تو یک طرف دیگرش.
می‌توانم بگویم چگونه بودی.
آه، شبیه همه‌ی زن‌های دیگر بودی.
ببین، هنوز صورتت را
به خاطر دارم...

 
مارینا تسوتایوا

آن سوى ديوارها
‎ناقوس شكايت
‎دوباره نواخته مى‌شود…
‎تنها چند كوچه ميان ما فاصله است،
‎تنها چند كلمه!
‎شهر در ميان غبارِ مه به خواب مى‌رود،
‎و كريستال‌هاى برف بر يقه‌ات،
‎هلالى نقره‌اى مى‌شود.
‎هنوز زخمىِ خاطراتى؟
هنوز دردِ زخم‌هايت امتداد دارد؟
‎آزار نگاه‌هاى دلفريب،
‎و وسوسه‌هاى نو…
‎آن سوى ديوارها بى‌رمق بايست
‎ناقوس شكايت...

ترجمهٔ نرگس سنائی

نام تو پرنده‌اى در دستانم،
تكه‌اى يخ بر زبانم،
نام تو پنج حرف است
یکباره بر لب مى‌نشيند.
نام تو توپى به چنگ آمده در هوا،
ناقوسى نقره‌ای در دهانم،
سنگ پرتاب شده به درياچهٔ آرام
آهنگ نام تو را دارد.
در ميان سم‌ضربه‌هاى آرام شبانه
نام بلند تو مى‌خروشد...

مارینا تسوتایوا در سال ۱۹۲۲ روسیه را ترک گفت و تا پیش از بازگشت به مسکو در سال ۱۹۳۹ با خانوادهٔ خود در فقر مزمن در پاریس، برلین، و پراگ زندگی کرد. همسرش سرگئی افرون و دخترشان آریادنا (آلیا) در سال ۱۹۴۱ به اتهام جاسوسی دستگیر شدند و متعاقبش شوهرش اعدام شد. تسوتایوا در پی این رخدادها در سال ۱۹۴۱ دست به خودکشی زد. تسوتایوا وقایع‌نگار تاریخ و رنج انسان روس در نیمهٔ اول سدهٔ بیستم بود. شماری از شعرهای او را به ترجمهٔ نرگس سنائی از روسی می‌خوانید.

ترجمهٔ علی عبداللهی

زیلکه شویرمان زادهٔ ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳ در کارلسروهه شاعر و رمان‌نویس آلمانی‌ست. در فرانکفورت، لایپزیش و پاریس تحصیل کرد. بیشتر به‌خاطر نخستین رمانش ساعت بین سگ و گرگ شناخته شده است که به ده زبان ازجمله انگلیسی ترجمه شده. شویرمان برندهٔ شماری از جوایز و بورسیه‌های ادبی آلمان و اروپا شده است،  ازجمله جوایز جورج کریستوف لیختنبرگ پریس، لئونس و لنا پریس، جایزهٔ هولتی، جایزهٔ ادبی برتولت برشت و بورسیه ویلا ماسیمو.

در باروی شعر ‌ ‌ ۱. مهم برایمان شعر است، بدونِ صفت یا پیشوند و پسوندی خاص یا تعریفی دگماتیستی از شعر، چنانکه در سال‌های اخیر در ایران رایج شده است [شعرِ پیشا-؛ شعرِ پسا-؛ شعرِ زبان؛ شعرِ ساده و الخ)؛ ۲. از هر شاعری ـــ‌چه ایرانی چه غیرایرانی‌ـــ که شعری منتشر می‌کنیم، می‌کوشیم حتی‌الامکان شعرهای مطلوبِ بیشتری منتشر کنیم تا خواننده با پهنهٔ بزرگ‌تری از شعرِ او مواجه شود؛ ۳. همهٔ شعرها ـــ‌چه فارسی چه غیرفارسی‌ـــ در تحریریهٔ باروی شعر بررسی و تطبیق می‌شود؛ ۴. شعر برای بررسی پذیرفته می‌شود.  |||| باروی شعر را می‌توانید با کلیک روی این متن یا جلد باروی شعر دانلود کنید.

موریس بلانشو

وقتی زندگینامه‌ی رمبو را می‌خوانیم، نمی‌توانیم جلودار شتاب خود سوی لحظه‌ای شویم که آن را به چیزی افراطی بدل می‌کند، چیزی که ماقبلی نداشته و دیگر از نو آغاز نخواهد شد. مالارمه می‌گوید: “ماجرای یکه‌ی تاریخ روح، او [رمبو] در زندگیِ خود شعرش را جراحی کرد.” چگونه پی‌یر آرنو در کتابش پیرامون رمبو می‌کوشد این معما را روشن بگرداند، معمایی که پنجاه سال است می‌سوزد و الهام شاعرانه را مبهوت می‌کند و آن را از خود جدا می‌سازد مثل تیغی دودم؟ رمزگشاییِ حقیقی‌ای برای این راز وجود ندارد و می‌بینیم که زندگینامه‌نویس از توضیحی به توضیح دیگر می‌لغزد، گویی سرگردان، در تذبذبی نهانی که رویکردی است بس پذیرفتنی در قبال پرسشی چنین. توضیحی که بر سرش توافق داریم به زودرنجیِ ادیبانه راه می‌برد. تنها کتابی که رمبو در صدد انتشارش است نیز همانی است که او در آن با ادبیات وداع می‌گوید. چه او فصلی در دوزخ را از بین برده باشد یا خیر، این ویرانگری بخشی از معنای این صفحات است.

مازیار چابک

خطابۀ اسرائیل تفاوت بارزی با خطابه‌‎های پیشین دارد. شور و شعف از کلمۀ تازه به‎‌دست‌‎آمده، غرور و سرافرازی، و لحن همدلانه (امیدوارم، فکر می‎‌کنم، می‎‌فهمم، درک می‎‌کنم، می‌‏یابم، آیا حاصلِ دیدار و نزدیکی او با نصف‏‌النهار است؟ آیا مواجهۀ او با یهودیتش موجب شده که این کلمه، که پیشتر در خطابۀ «برمن» گفته بود: «آنچه باقی ماند، زبان، گم‌‎نشده ماند؛ آری برخلاف همه‌‎چيز! اما اينک می‌‎بايست از ميان بی‌‎پاسخ بودنش عبور کند، از ميان لال‎بودگی دهشتناک عبور کند و از ميان هزار سخنِ تاريکِ مرگ‌آور عبور کند.

 

عبدالوهاب احمدی

آرون کتاب افیون روشنفکران را در سال ۱۹۵۵ نوشت. می‌دانیم که مارکس دین را افیون توده‌ها می‌دانست. و آرون مارکسیسم را افیون روشنفکران خواند. در سال‌های پس از دومین جنگ جهانی به‌سبب نقشی که ارتش سرخ شوروی در پیروزی بر نازیسم بازی کرد، اتحاد شوروی و مارکسیسم و استالین از جایگاهی والا نزد روشنفکران چپ و چپ‌های غیرحزبی برخوردار شدند. شیفتگی آنان به کمونیسم چندان بود که تبلیغات شوروی‌ستایانه را چشم‌بسته باور می‌کردند و چشم بر واقعیت‌های هراسناک شوروی استالینی می‌بستند، به توجیه کنش‌ها و کردوکار نظام توتالیتر می‌پرداختند و منتقدان و افشاگران آن را می‌نکوهیدند.

ملیحه بهارلو

آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی، در دوران حکومتش یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از چهار هزار نفر را کُشت که ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند: ناپدیدشدگان. در گورستان عمومی شهر سانتیاگو «دیوار یادبود»ی است که نام شماری از قربانیان روی آن حک شده و حتی جایی هم برای قربانیان بیش‌تر در نظر گرفته‌اند، آن‌هایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نام‌شان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانواده‌ها هم هیچ‌گاه نام قربانیان خود را گزارش نکردند چرا که هنوز از بازگشت پینوشه‌ها هراس دارند و آن دیوار هرگز نام تمام کُشتگان، شکنجه‌دیده‌ها، تبعیدی‌ها و اعدامیان را بر خود نخواهد دید.

از شعر جهان