دفتر ششم بارو

دفتر ششم مجله بارو
اگر روزی شاملو می‌توانست بنویسد: «سپاه کفن‌پوش روشنفکران متعهد در جنگی نابرابر به میدان آمده‌اند»، متأسفانه امروز نمی‌توانیم به دسته یا یگان روشنفکرانی اشاره کنیم که در این نبرد نابرابر به هیچ میدانی پا نهاده باشند. می‌شود از چهره‌های منفردی گفت که هریک جداجدا در غم خویش می‌گدازد. شاید از همان آغاز، نه دسته‌ای در کار بود و نه سپاهی. در خوزستان، در لرستان، غریو مردم از دردی‌ست سخت ساده: نیازهای نخستین هر جاندار تا بر این کره‌ی خاکی زنده بماند ــ آب و نان، حق ساده‌ی حیات. اگر در اسپانیای فرانکو، یا شیلی پینوشه، استمرار دیکتاتوری در وعده‌ی آب و نانِ بیشتر بود، دیکتاتورهای کنونی، به این وعده‌ها و وعیدها هم دیگر نیازی ندارند: به قصد غارت آمده‌اند و فاش می‌گویند. کالایی شدن همه چیز دستِ دیکتاتور را باز گذاشته تا هر دنج و پستوی وجود ایرانی را اشغال کند. اما این آخر کار نیست.
بارو

از دفترهای دیگر